| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
من به دو فرضیه اعتقاد دارم:الف-اکثریت افراد،آدم های خوبی هستند،اما می توانند بهتر باشند.ب-بسیاری از افراد می دانند که باید چه بکنند.پس چرا آن را انجام نمی دهند؟چیزی را که از دست می دهم جرقه یا انگیزش می باشد.بعضی از کتاب های خود یاری رویکرد آموزشی آن چه را که باید انجام دهند،پذیرفته اند؛ما رویکرد متفاوتی را اختیار کرده ایم.سوال این است که چرا شما آن را انجام نمی دهید؟اگر شما از مردم در خیابان سوال کنید که چه چیزی باید انجام گیرد آن ها به شما پاسخ درست خواهند داد.اما اگر از آن ها بپرسید که آیا آن را انجام داده اید جواب ((نه))خواهند گفت.چیزی که کم هست انگیزش می باشد.قسمت اعظم انگیزش از نظام اعتقادی شخص نشات می گیرد.یعنی آن چه را که او انجام می دهد باید باور داشته باشد و مسئولیت آن را بپذیرد.اینجاست که انگیزش اهمیت پیدا می کند.وقتی که مردم مسئولیت رفتار و اعمالشان را می پذیرند،نگرش آن ها به زندگی مثبت می شود وبسیار مولد می شوند و روابط آن ها در خانه و محل کار بهتر می شود و زندگی بسیار معنی دار و رضایت مند می شود.بعد از رفع نیازهای عمده ی فیزیکی،نیازهای عاطفی نقش انگیزشی بیشتری پیدا می کنند.هررفتار از اصل سود وزیان تبعیت می کند.اگر سودبیشتر از زیان باشد برانگیزنده است.اگر زیان و ضرر بیشتر از منفعت باشد حالت بازدارندگی دارد.سود و منفعت می تواند عینی باشد مثل پاداش های پولی،تعطیلات و هدیه یا می توانند عیر ملموس باشند مثل شناخت،قدردانی،احساس پیشرفت تحصیلی،ارتقا،پیشرفت،مسئولیت پذیری،خود ارزشمندی،فضیلت و باور.